دین در عصر ظهور
محمدجواد فاضل لنکرانى
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون [توبه / 33]
از موضوعات مهمى که همیشه بشر در ارتباط با آن بوده و منشا بسیارى از تحولها قرار گرفته، موضوع دین و ابعاد آن است. این موضوع، از ابعاد گوناگونى قابل بررسى است. آن چه در این مختصر به دنبال آن هستیم، بررسى دین و چگونگى آن در عصر ظهور حضرت حجت، عجل الله تعالى فرجه الشریف، است .
یکى از پرسشهایى که همیشه در پیش روى متفکران است، این است که «آیا درزمان ظهور حضرت، احکام و قوانین جدیدى از سوى آن وجود شریف بیان خواهد شد؟ آیا به هتحکومت جهانى حضرت، دین، باساز وبرگى جدید و اصولى متناسب با آن زمان و قوانینى جدید جلوه مىکند؟» آیا مىتوان گفت، اکنون احکامى به حسب واقع وجود دارد که مورد نظر خداوند تبارک و تعالى است و براى رشد و سعادت فرد و جامعه به آنها نیاز است و لکن تا زمان ظهور، به جهت وجود موانعى، به مرحله فعلیت نرسیده است، اما با ظهور آن حضرت چنین احکامى از مرحله انشاء خارج شده و لباس فعلیت مىپوشد یا این که چنین چیزى مطرح نیستبلکه آن چه که در زمان ظهور واقع مىشود، تنها، تحولى عظیم در مرحله اجراى احکام مقدس اسلام و احیانا توسعهاى در برخى از احکام محدود است؟
پاسخ به این پرسش مهم، نه تنها آگاهى انسان را نسبتبه حقیقت دین در زمان ظهور روشن مىسازد، بلکه نتایج مهم و چشمگیرى نسبتبه برخورد عالمان و متفکران با دین، در زمان قبل از ظهور دارد. در اینجا به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف: از مجموع مطالبىکه دراین بحثبه میان خواهد آمد، روشن مىشود که در زمان ظهور حضرت حجت، عجل الله فرجه الشریف، آن چه محور حکومت آن حضرت است دین است، این مطلب، ما را به این نتیجه روشن رهنمون مىسازد که، دین، نه تنها لاحیتبراى حکومت دارد، بلکه تنها حکومتى که مىتواند جامعه بشرى را از هر گونه ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهى و یاس و ناامیدى نجات دهد، حکومت دینى است.
هرگز نباید تصور کرد که در زمان ظهور، حکومت، به دستیک نیروى خارج از دین اجرا خواهد شد، بلکه دین با همه احکام و قوانین تضمین کننده سعادت بشریت در ختم عالم خواهد بود. البته نمىتوان منکر این مطلب گردید که با حضور مستقیم معصوم علیه السلام ضمانت اجرایى دین افزایش خواهد یافت و چه بسا تفاوت بسیارى با غیر آن دارد. اما این بدان معنا نیست که معصوم علیه السلام به دین و قوانین آن قابلیت اجرا را اعطا مىکند.
نتیجه واضح و روشن این مطلب، آن است، که کسانى که در عصر حاضر، منکر عنصرى به نام حکومتبراى دین هستند و دین را محدود به امور شخصى و فردى مىدانند یا باید حکومت جهانى حضرت ولى عصر، عجل الله تعالى فرجه الشریف، را منکر شوند و یا اینکه معتقد شوند که در آن زمان، غیر از دین، امر دیگرى در حکومت دخالتخواهد داشت. طبیعى است که روشنفکر متدین، به هیچ کدام یک از این ها نمىتواند ملتزم شود به عبارت دیگر، اگر دین، صلاحیتبراى حکومت نداشته باشد، در هیچ زمانى حتى در زمان ظهور نیز صلاحیتحکومت ندارد و اگر دین با قابلیت ذاتى خود و ویژگى هاى خاص خود، بتواند حکومت کند در هر زمانى، حتى در غیر عصر ظهور نیز - هر چند به صورت محدود - مىتواند حکومت کند.
ب: ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه، کشف از ظهور یک واقعیت و یک حق واحد دارد. آن چه مقصود اصلى خداوند تبارک و تعالى براى بشریتبوده. و هست، حتما یکى است و نمىتوان ملتزم به کثرت حق و تکثر واقع شد.
«ان الدین عندالله الاسلام» (1)
به عبارت دیگر کسانى که معتقد به تکثر گرایى در دین هستند، نمىتوانند حکومت آخرالزمان را از نظر اعتقادى بپذیرند; چرا که آن حکومت، بر یک پایه و اساس استوار خواهد بود و آن، اسلام واقعى و حقیقى است و بقیه ادیان و مذاهب، در آن حکومت صحیح، نقش نخواهند داشت.
با تتبع ناقصى که صورت گرفت، متاسفانه تاکنون محققان به این موضوع نپرداختهاند و این موضوع از عناوینى است که به صورت عمیق و دقیق، ابعاد آن روشن نگشته و واضح است که در این نوشتار نیز نمىتوانیم به صورت جامع به آن بپردازیم، اما خواهیم کوشید تا برخى از نکات و نقاط مبهم آن را اجمالا روشن کنیم ان شاء الله.
براى پاسخ به پرسشهایى که در آغاز این نوشتار آمد، مطالبى را باید یادآور شویم.
یکم:
با مرور زمان و تکامل علم و پیشرفت صنعت و فن آورى، نیاز بشر به دین کم نمىشود، بلکه این نیاز، به موازات تکامل علم و دانش، هر روز افزونتر مىگردد. این چنین نیست که بپنداریم عقل بشرى، به تنهایى بتواند همه احتیاجات بشر، حتى نیازهاى مادى او را برطرف کند. براى اثبات این مطلب، مىتوان دلایل متعددى را اقامه کرد، یکى از آنها همین رشد عقلى بشر است. وقتى انسان داراى رشد عقلانى شد، ناخواسته، توجه او به یک امور جدیدى معطوف مىگردد که براى حل آن امور، هیچ راهى جز دین و پاسخگویى دینى نیست. هر مقدار دامنه فکر و تعقل توسعه پیدا کند، دامنه شبهات و پرسشها، بیشتر مىگردد و در اینها، نه خود عقل قادر به پاسخگویى است و نه علم توان برخورد با آن را دارد.
بررسى تاریخى، ما را به این امر رهنمون مىسازد که در قدیم، پرسشهاى کلامى، به مراتب از شبهات امروزه، کمتر وضعیفتر بوده است. هر چه بشر، پیشرفت مىکند سؤالات کلامى و اعتقادى او بیشتر مىشود. از امورى که در توسعه علوم دخالت دارد، خصوصا در علوم انسانى، توسعه تفکر و اندیشه و تعقل انسان است. بنابراین یک ملازمه عادى و روشن بین رشد عقلانى و به وجود آمدن ابهامات و اشکالات وسیع و اساسى وجود دارد. به عبارت دیگر، هر مقدار که تعقل بشرى، بسیط باشد، احتیاجات و نیازهاى او هم بسیط خواهد بود و هر مقدار تعقل و تفکر بشرى، توسعه و دامنه پیدا کند، احتیاجات او نیز بیشتر خواهد شد. و از طرفى روشن است که خود عقل، در رفع و حل این احتیاجات، به تنهایى قادر نیست و آنچه که مىتواند مشکلات و احتیاجات را برطرف سازد، باید نیرویى مافوق عقل و وسیعتر از آن باشد. آن نیرو، جز دین نمىتواند باشد. بررسى اجمالى تاریخ ادیان نشان مىدهد که در هر زمانى، دین، متناسب با رشد و آگاهى مردم آن زمان، وجود داشته است و از طرفى درهیچ دوره متاخرى، دین، به صورت ضعیف تر و یا ناقص تر از دوره قبلى نبوده است. تکامل بشرى در هر دوره تاریخ، همراه با تکامل ادیان بوده است، به طورى که به اعتقاد ما، آخرین دین و کاملترین دین، یعنى اسلام، براى مرحلهاى از تاریخبشرى آمده که رشدبشر به مرحله عالى خود رسیده است.
از آنجا که دین، ترسیم کننده سیر تکاملى بشر است و هدف و غایت را در همه ادوار به بشر نشان داده است و در هر زمانى، بشر داراى افکار متناسب با آن دوره را به هدف اصلى رهنمون ساخته است و نیز، دین تنظیم کننده جمیع رفتار فردى و اجتماعى و حکومتى است، روشن مىشود که بشر، بدون دین، هرگز نمىتواند برنامهاى را، حتى در زندگى فردى بدون کمک دین، سامان دهد. فرد و جامعه، نمىتوانند با نیروى عقلى که از درک بسیارى از حقایق عاجز است و توانایى درک بسیارى از ملاکات را ندارد، برنامهاى را براى خود ترسیم، و ارتباطات خویش را بر اساس آن تنظیم کند.
همان دلیلى که اصل احتیاج بشر به دین را اثبات مىکند، مىتواند این مطلب را نیز روشن کند که با افزونى احتیاجات بشر و با رشد تکاملى او، نیاز او به دین بیشتر مىگردد.
دوم:
دین و مفاهیم اساسى آن، متاسفانه، از سوى برخى از روشنفکران، دستخوش تعابیر انسانى گردیده است. کسانى که مفاهیم عالى در ادبیات دین، مانند «خاتمیت» را به معناى «سرآمدن دوران کودکى بشر» قرار دادهاند و «بشر را قافله سالار خود در همه ابعاد هدایت و سعادت مىدانند» ، نمىتوانند از حضور دین در هیچ عصرى بعد از بعثتسخن به میان آورند بنابراین، مقصود ما از مفهوم دین، آن گوهر اصلى و قدسى است که از یک منبع غیبى در اختیار بشر قرار داده و در هر زمانى باید حافظى امین و معصوم داشته باشد و بدون هر گونه زنگ و زنگار باشد.
سوم:
در جاى خود ثابت و روشن است که عقل، قدرت و احاطه بر ملاکات جمیع افعال و امور را ندارد و تشخیص او در حد بسیار محدودى است. این امر، با توجه به این نکته روشنتر مىگردد که اساسا، شناخت هیچ حقیقت و واقعیتى به آن نحو که شاید و باید است، براى عقل میسور نیست تا جایى که منطقیان نسبتبه فصل اشیاء – که
حقیقت هر نوعى را تشکیل مىدهد - فصل مشهورى را ذکر کردهاند که از آثار و لوازم فصل حقیقى است و لذا در برخى از موارد، به جاى یک فصل، دو فصل براى یک نوع ذکر کردهاند، در حالىکه اشیاء، بیش از یک فصل حقیقى ندارند. از این رهگذر، ما به خوبى مىتوانیم بگوییم عقل، تنها، قدرت درک برخى از خواص و آثار افعال و اشیاء را دارد، آن هم به صورت محدود و ضعیف از این رو، بشر، نمىتواند تنها به عقل خودتکیه کند، بلکه او باید به سمت چیزى برود که تمام ملاکها را درک کند و مطابق آنها، انسانها را هدایت کند.
چهارم:
براى دین، دو مرحله وجود دارد: یکى، مرحله بیان و تبلیغ و دیگرى، مرحله اجرا است ما معتقدیم که اکمال و اتمام دین از نظر بیان و تبلیغ با بعثت مقدس پیامبر صلى الله علیه و آله شکل گرفت و مرحله اجراى کامل، با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشریف - انجام خواهد گرفت. به عبارت دیگر از یک طرف مىدانیم که اگر دین کامل، اجراى کاملى را در پیش نداشته باشد، چه بسا بیان برخى از قوانین و احکام آنکه در هیچ زمانى به مرحله اجراء نرسد، لغو باشد. بنابراین، لازم استبراى دین کامل، مرحله اجراى کامل نیز باشد در زمان بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله شرایط براى اجراى کامل آن هم به نحو جهانى و براى جمیع بشریت مهیا بوده است و از طرف دیگر آگاهیم که، پس باید زمانى برسد که دین، در سطح جهانى، اجرا شود و این، جز با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشریف - میسر نمىشود.
در پرتو این مطالب، به راحتى مىتوان مقصود از روایاتى که مىگوید:
«ان الله یبعث لهذه الامة فى راس کل مئة سنة من یجدد لها دینها» (2) را دریافت.
معناى این مطلب، آن است که بشر، در اثر نیاز به دین و ارتباط وثیق و محکمى که با آن دارد، ممکن است دیندارى او به زیاده و نقصانى آمیخته شود و چون بشر، صاحب دین نیست و آشنایى کامل با دین ندارد لازم است مجددى قیام کند و دین را از افکار بشرى غیر صحیح غبارروبى کند.
پس از بیان این مطالب، اکنون لازم استبه بررسى روایاتى که در مورد چگونگى دین در زمان ظهور وارد شده، بپردازیم و از تعبیراتى که در آن ها به کار رفته است، نما و چهرهاى از دین را در آن زمان ترسیم کنیم.
روایات از نظر تعبیر، متعدد است. برخى از روایتها مىگوید:
1. دعوت مردم به امر جدید
«ان قائمنا اذا قام دعا الناس الى امر جدید کما دعا رسول الله صلى الله علیه و آله و ان الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا کما بدا فطوبى للغرباء» ; (3)
«هنگامى که قائم ما قیام کند، مردم را به امر جدیدى دعوت مىکند، همانگونه که پیامبر مردم را به اصل دین اسلام دعوت کرد. و اسلام، شروع آن، با غربت و در آخر نیز گرفتار غربتخواهد شد و خوشا به حال غریبان!»
آنچه از این روایت استفاده مىشود، آن است که حضرت، مردم را به یک امر جدیدى فرا مىخواند. باید دید مراد از این امر جدید چیست؟ آیا با قیام حضرت، قوانین و مقررات و در یک کلمه، دینى جدید آورده خواهد شد یا اینکه دینى جدید در کار نیست، بلکه احیاى همان قوانین پیامبر صلى الله علیه و آله و همان دستورهایى است که در قرآن و سنت رسول آمده؟ از این بیان که، اسلام، در آخر نیز گرفتار غربت مىشود، به خوبى مىتوان استفاده کرد که همان قوانین گذشته که دچار فراموشى یا تحریف شده استبا قیام آن حضرت، احیاء خواهد شد.به طورى که دعوت آن حضرت به احکام و قوانین صحیح دینى، در نظر مردم، جدید و تازه جلوه مىکند; یعنى خود احکام جدید نیستبلکه در نظر مردم جدید خواهد بود.
2- اسلام جدید و انهدام آنچه که قبل از آن بوده است
«یهدم ما قبله کما صنع رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم و یستانف الاسلام جدیدا» (4)
«گذشته را ویران مىسازد همانطورى که پیامبر چنین نمود و اسلام را از نو آغاز مىکند» .
در این دسته از روایات، دو نکته وجود دارد: یکى آنکه با قیام آن حضرت، آن چه که قبل از او بوده است، منهدم مىشود; یعنى، بدعتها و تحریفهایى که واقع شده است، به طور کلى از بین خواهد رفت.
دیگر آنکه اسلام، به صورت جدید ظهور خواهد کرد. باید دید کلمه «جدیدا» آیا وصف «اسلام» استیا اینکه وصف «استیناف» است؟ (5) ظاهر این تعبیر، آن نیست که یک اسلام جدید با مقرراتى جدید که تاکنون در قرآن و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله ذکر نشده است، آورده مىشود، بلکه شروع اسلام، به صورت مجدد خواهد بود. به تعبیر دیگر، اسلام، تولدى دیگر خواهد یافت و از نو به میدان عمل خواهد آمد و قوانین روشن و بسیار محکم و استوار آنکه به بوته فراموشى سپرده شده و یا گرفتار تحریفها و تحلیل هاى غلط گردیده بود و یا موانعى در اجراى کامل آنها بوده است، با ظهور آن حضرت به میدان عمل خواهد آمد و همه آن ها اجرا خواهد گشت.
3- استقبال به عدل
قلت: «و ما کانتسیرة رسول الله؟» قال: «ابطل ما کان فى الجاهلیة و استقبل الناس بالعدل و کذلک القائم علیه السلام اذا قام یبطل ما کان فى الهدنة مما کان فى ایدى الناس و یستقبل بهم العدل.» ; (6)
«همان طورى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از بعثت; مردم را به سوى قسط و عدل فرا خواند و همه بى عدالتى هاى جاهلیت را از بین برد، حضرت قائم علیه السلام نیز به همین سیره عمل مىکند و آن چه را که در زمان گذشته در دست مردم بوده است، از بین مىبرد و عدل را براى آنان به ارمغان مىآورد» .
نکته حائز اهمیت آن است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با آنکه پیامبر همه عالمیان بود و همه، مورد خطاب او بودند، اما در محدوده جزیرة العرب، فریاد عدالتخواهى را سر داد و در تمام دنیا موفق به اجراى اسلام نشد، ولى خاتم اوصیاى او، فریاد عدالت را درسراسر گیتى گسترش خواهد داد و منطقهاى نخواهد ماند که دعوت آن حضرت به عدل و قسط به آنجا نرسد.
4- تعلیم قرآن طبق آن چه که خداوند نازل فرموده است
«اذا قام قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ضرب فساطیط لمن یعلم الناس القران على ما انزل الله جل جلاله;» (7)
«در زمانى که قائم آل محمد علیه السلام قیام کند خیمههایى بر پا کرده تا به مردم قرآن را آنگونه که خداى پاک ساحت نازل فرموده تعلیم کند» .
یکى از ویژگىهاى حکومتحضرت، تعلیم قرآن است طبق آن چه که مقصود خداوند از آیات شریف است. مىتوان گفت، یکى از اسبابى که جامعه مسلمانان و محافل علمى آنان را دچار رکود و توقف کرده است، اعتنا نکردن به قرآن است، علاوه بر آنکه نسبتبه برخى از آیات شریفه، توان فهم کامل ومراد اصلى آن را ندارند این، یکى از آثار محرومیت از حضور آن حضرت است. در زمان ما، مشاهده مىشود، صاحبان افکار و اندیشههاى متضارب، به برخى از آیات شریفه استدلال مىکنند. از برکات ظهور، آن حضرت تعلیم قرآن طبق مقصود اصلى خداوند است.
نکته قابل توجه، آن است که نباید توهم شود که ظاهر این روایات، با حجیت قرآن در زمان ما، یعنى قبل از ظهور، منافات دارد. قطعا، قرآن براى تمام اعصار و تمام مردم حجیت دارد و درهر زمانى باید به آن عمل شود، لکن آن چه از این گونه روایات استفاده مىشود، آن است که در زمان ظهور، تمام جزئیات و خصوصیات آیات ازسوى آن حضرت براى مردم روشن مىشود، و تعلیم قرآن، به نحو جامع و کامل، در آن زمان خواهد بود.
5- عمل به کتاب خدا
«ان الدنیا لا تذهب حتى یبعث الله عز و جل رجلا منا اهل البیتیعمل بکتاب الله لا یرى فیکم منکرا الا انکره» ; (8)
«دنیا پایان نمىیابد تا خداى والا و شکوهمند مردى از ما اهل بیت را برانگیزد و به کتاب خدا عمل کند، زشتى در شما نبیند مگر اینکه از آن نهى کند» .
از خصوصیات دیگر درزمان ظهور، عمل به کتاب خدا است. قرآن، بعد از آنکه در طى زمانهاى متمادى و قرون متوالى، مهجور واقع شده است و به دستورها و احکام آن عمل نمىگردیده با ظهور آن حضرت، غبار بى اعتنایى از این کتاب شریف زدوده خواهد شد و معیار عمل تمام انسانها خواهد بود. البته، روشن است که مقصود از عمل به قرآن، عمل به همه احکام و قوانین آن در جمیع ابعاد است و این منافات ندارد که قبل از ظهور آن حضرت، اجمالا به قرآن عمل شود.
نکته قابل دقت، آن است که از چنین تعبیراتى استفاده مىکنیم که تنها فردى که قادر بر فهم کتاب خدا و عمل دقیق به آن است، معصوم علیه السلام است و باید مردى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله حکومت را در اختیار گیرد و به نحو کامل به قرآن عمل کند و از این جهت است که حکومتهاى قبل از آن حضرت، هرگزنمى توانند به کتاب خدا، به نحو کامل عمل کنند و حکومتى که قبل از آن حضرت تشکیل شود، و چنین ادعایى را بکند مردود است . البته روشن است که این مطلب مانع از لزوم تشکیل حکومت اسلامى قبل از ظهور آن حضرت نیست.
6- تکامل عقول بشرى
«اذا قام قائمنا وضع الله یده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملتبه احلامهم» (9)
«وقتى که قائم ما قیام کند خدا دستش را بر سر بندگان مىگذارد تا عقل هایشان را جامع (و در بردارنده همه چیز) گرداند و افکار (و آرزوها) شان جامه کمال پوشد» .
با قیام قائم آل محمد صلى الله علیه و آله عقول بشرى به عنایتخاص خداوند، کامل گردیده و این امر، زمینه پذیرش دین و عمل به قوانین آن را فراهم مىسازد. همان طورى که ذکر کردیم، به نظر ما، هر چه علم و عقل بشرى تکامل پیدا کند، نیاز بشر به دین، از یک طرف، و نیز پذیرش و تسلیم او نسبتبه قوانین و احکام دین، از طرف دیگر، بیشتر مىشود و میان این دو امر، ملازمه روشنى وجود دارد. هر چه جامعه، از حیث علم و عقل، در سطح بالاترى قرار گیرد، حضور قوانین سازنده و بسیار متعالى در آن، امکان بیشترى خواهد داشت و هر چه جامعه از جهت دانایى و اداراک، در مرحله پایینى باشد، روشن است که نمىتوان همه قوانین حیات بخش دین را به آن عرضه کرد. همین مطلب، یکى از اسباب مهم تدریجى بودن بعثت انبیاء سلف است از این تعبیر استفاده مىکنیم که ظهور آن حضرت، زمینهساز عنایتخاص و بزرگ خداوند به همه افراد بشر است و جامعه بشرى از نظر رشد عقلى و درک حقایق، به درجه بالایى خواهد رسید که نخیتبا حکومت جهانى و عدالت گستر آن حضرت در همه ابعاد پیدا مىکند. یعنى، همین جهت که بشریت صلاحیت و ظرفیت درک معارف والاى دینى را داشته باشد، از عنایات خاص خداوند است.
7- عمومیت و گستردگى دین در زمان آن حضرت
«و لا تبقى فى الارض بقعة عبد فیها غیر الله عزوجل الا عبد الله فیها و یکون الدین لله و لو کره المشرکون» (10)
«قطعه زمینى در زمین که غیر خداى والا و شکوهمند در آن پرستش شده نیست مگر اینکه خدا در آن پرستش شود و دین براى خدا باشد هر چند براى مشرکان ناخوشایند باشد» .
از امور بسیار مهم و قابل توجه، آن است که با ظهور آن حضرت، دین اسلام، همه عالم را فرا خواهد گرفت و بر طبق برخى از روایات، با ظهور حضرت قائم علیه السلام، مکانى باقى نمىماند، مگر آنکه در آن مکان، شهادت به توحید و به رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله داده خواهد شد.
در رابطه با این تعبیر باید نکاتى مورد توجه قرار گیرد.
نکته یکم:
آیا درزمان ظهور حضرت، اسلام، براى همه مردم اجبارى خواهد شد وهیچ انسانى نمىتواند داراى مذهب دیگرى باشد یا اینکه در آن زمان، از نظر گزینش دین، و اختیار مذهب، همه مردم آزاد هستند و هر کسى مىتواند به میل و اختیار خود مذهبى را اختیار کند؟ دراین رابطه، روایات مختلفى وجود دارد که لازم است در محل خود، به طور گسترده، از نظر سند و دلالتبه آنها پرداخته شود، لکن به صورت اجمال، از برخى روایات استفاده مىشود که کسى که در زمان آن حضرت اسلام نیاورد، مجازات خواهد شد و در برخى دیگر از روایات آمده است:
«لم یبق اهل دین حتى یظهروا الاسلام و یعترفوا بالایمان.» ; (11)
«اهل هیچ دین و مذهبى بر مسلک و عقیده خود باقى نخواهند ماند، مگر اینکه اعتراف به ایمان کند و اسلام خود را اظهار سازند».
در همین زمینه، روایتى از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ذیل آیه شریف
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون» (12)
وارد شده است که حضرت از مردم سؤال فرمودند:
اظهر ذلک بعد کلا والذى نفسى بیده! حتى لا یبقى قریة الا و نودى فیها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله بکرة و عشیا (13)
حضرت خطاب به مردم فرمود: «آیا دراین زمان، خداوند، دین را براى همه مردم و جهانیان اظهار فرموده است؟» و خود ایشان پاسخ فرمود: «هرگز; قسم به آنکه جان من در دست او است (تحقق عینى این آیه شریفه، در زمان قیام قائم ما است) تا هیچ قریهاى باقى نماند مگر آنکه شهادت بر توحید، و نبوت صبح و شب، در آن سر داده شود» .
از اصل آیه شریفه استفاده مىشود که مساله خاتمیت پیامبر صلى الله علیه و آله با خاتمیت وصایت گره خورده است، یعنى، با امامت ائمه معصوم علیهم السلام و درنهایت، با ظهور آخرین وصى، خاتمیت پیامبر صلى الله علیه و آله به بروز نهایى خواهد رسید. ازاین رو، بطلان این نظر که از سوى برخى از روشنفکران ابراز مىشود که «خاتمیت پیامبر، به این معنا است که بعد از وى، بشر، با عقل خود مىتواند راه خودرا طى کند و دیگر نیازى به غیر ندارد» روشن مىشود. از این آیه شریف، به خوبى استفاده مىشود که خاتمیت پیامبر به خاتمیت وصى نیاز دارد و اگر خاتم الاولیاء نباشد، دین، به معناى کامل و نهایى خود نمىتواند بر همه مردم و عقول عرضه شود.از این رو، در برخى از روایات از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسیده است که حضرت فرمودهاند:
«مهدى این امت از ما است و خداوند، در آخرالزمان دین را به دست او بر پا مىدارد همان طورى که من در اول الزمان دین را بر پا داشتم» . (14)
با قطع نظر از این نکته، از آیه شریف، به ضمیمه روایاتى که در ذیل آن وارد شده است، استفاده مىشود که دین اسلام، با ظهور آن حضرت جهانى خواهد شد از طرف دیگر، طبق برخى از روایات، پیروان مذاهب مختلف، مانند یهودیت و مسیحیت، در زمان حکومت آن حضرت، جزیه پرداخت مىکنند. (15)
بنابراین باید دید جمع میان این دو دسته از روایات چگونه است؟
در این زمینه، راههاى متعددى براى جمع مىتوانیم بیان کنیم:
راه یکم
بگوییم دسته یکم دلالتبر غلبه دین اسلام بر سایر ادیان دارد. به این معنا که درآن زمان، دین غالب مردم روى زمین، دین اسلام خواهد بود و در همه نقاط و مناطق و اماکن، شهادت بر توحید و رسالتحضرت ختمى مرتبتخواهد بود، اما این منافات ندارد که دربرخى از نقاط، عده محدودى، به همان دین خود باقى بمانند و جزیه پرداخت کنند.
راه دوم
دسته یکم از روایات را بر این معنى حمل کنیم که در زمان ظهور آن حضرت، هیچ کسى که عنوان شرک را داشته باشد، نخواهد بود. اما پیروان مذاهب دیگر، اگر بر مذهب واقعى خود، بخواهند مىتوانند باقى بمانند. البته مىتوان گفت، همان گونه که در زمان ظهور حضرت، قرآن بر، طبق آنچه که واقعا بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل گردیده، به مرحله، بروز و عمل مىرسد، در آن زمان نیز کتب آسمانى دیگر، به صورت غیر محرف، خواهد بود و تورات واقعى و انجیل واقعى عرضه خواهد شد. در برخى از روایات - آمده است (درکتاب عقدالدرر، باب سوم، ص 40 و 41) که حضرت مهدى را از آن رو «مهدى» مىگویند که مردم را براى استخراج کتاب نورانى به کوههاى شام هدایت مىکند و با تورات واقعى بر یهود احتجاج مىکند و جماعتى و یا کثیرى از آنان، اسلام مىآورند.
بازگشتحضرت عیسى علیه السلام نیز مىتواند دلیلى بر این ادعا باشد.
راه سوم
ممکن است روایاتى که مىگوید: «اگر کسى اسلام نیاورد، گردن زده مىشود» بر این معنا حمل شود که کسانى که به حقانیت اسلام علم پیدا کنند، اما از روى عناد و لجاجت نپذیرند، دچار چنین عقوبتى شوند، بنابر این منافات ندارد که عدهاى از یهود و نصارى که عناد و لجاجت ندارند، بر مسلک خود باقى بمانند.
اینها، سه طریق براى جمع میان این دو دسته روایات است که بر فرض صحتسند هر دو، مىتوان به یکى از اینها ملتزم شد و لو اینکه در نهایت، نمىتوان اذعان به عرفى بودن همه این طرق کرد.
نکته دوم :
قبلا گفتیم، حضرت، یک دین جدیدى که از نظر ماهیت و واقعیت، با دین فعلى مختلف باشد، نخواهد آورد و همین دین که ما را به مساله ظهور و آماده شدن براى ظهور ترغیب مىکند، در آن زمان هم اساس اعتقادى مردم و دین آنان است، اما ممکن ستبرخى از احکامى که تاکنون بیان نشده، در آن زمان بیان شود. از برخى از تعابیر; مانند:
«ان الله سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیانا» (16)
شاید بتوان همین معنا را استفاده کرد. البته، این احتمال وجود دارد که مدلول این روایت، سکوت دائمى و همیشگى باشد; یعنى، خداوند ممکن است در هیچ زمانى آنها را بیان نفرماید.
از تتبع در مجموع روایات استفاده مىکنیم که در زمان ظهور حضرت اولا، نحوه اجراى برخى از احکام تغییر خواهد کرد. در برخى از روایات وارد شده است که هر کسى که گنجى دارد، از سوى آن حضرت، گنج او حرام مىشود. امام صادق علیه السلام فرموده است:
«بر شیعیان ما انفاق به معروف و به مقدارى که مناسب است، مشروع شده است، اما هنگامى که قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ظهور فرماید، هر گنجى را بر صاحب آن حرام مىکند تا اینکه صاحب آن، گنج را بیاورد و حضرت به وسیله آن، بر دشمنان خودش پیروز گردد. (17)
نکته حایز اهمیت، آن است که در دنباله روایت، حضرت فرمودهاند، این مطلب، معناى این آیه شریف است که خداوند فرموده:
«الذین یکنزون الذهب والفضة و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم; (18)
کسانى که طلا و نقره را گنجینه قرار مىدهند و آن را در راه خدا خرج نمىکنند پس آنان را به عذاب دردناک مژده بخش» .
باید توجه داشتبر طبق چنین احادیثى مىتوان گفت، اساسا، بطون و تاویل اصلى برخى از آیات شریف در زمان ظهور حضرت روشن مىشود و نمىتوان گفت در زمان قبل از ظهور، کسانى که گنج دارند، مشمول این آیه شریف هستند، یعنى، نمىتوان گفت، کسانى که در این زمان، زکات و انفاق خود را به طور صحیح انجام مىدهند و داراى گنج نیز هستند، این گنج، بر آنان حرام است. بنابراین، تا زمان ظهور، انفاق به معروف لازم است و در زمان ظهور، به نحو دیگرى خواهد بود.
نمونه دیگر اینکه: در زمان ظهور، مانع الزکاة بر او حد جارى مىگردد; (19) یعنى، این عقوبت، اختصاص به آن زمان دارد و در زمان غیبت وجود ندارد.
ثانیا، برخى از احکام، در آن زمان، منسوخ مىشوند. مثلا تقیه که در زمان ائمه معصوم علیهم السلام بوده است و در زمان غیبت نیز دوام دارد، بر طبق برخى از روایات، در زمان ظهور حضرت، مشروعیتخود را از دست مىدهد و نه امام علیه السلام به تقیه عمل خواهند کرد و نه مردم. (20)
ظاهر روایات، اطلاق دارد; یعنى، هیچ کدام از اقسام تقیه از قبیل مداراتى، خوفى و کتمانى در آن زمان مشروعیت ندارد علت این امر، آن است که در آن زمان، احکام، به صورت واقعى ظهور خواهد داشت و لازم است احکام واقعى اجرا گردد و از طرفى مشروعیت تقیه، جهتحفظ عقائد صحیح و پیروان آن است.
از مجموع تعابیرى که در روایات در مورد کیفیت دین درعصر ظهور وارد شده، استفاده مىکنیم که درآن زمان، دین، با همه ابعاد، به مرحله اجرا در خواهد آمد و سعادت بشرى در پرتو آن، تحقق خواهد یافت و هیچ گونه محدودیتى در بیان و اجراى احکام وجود ندارد و هر آن چه به عنوان مانع تصور شود، از بین خواهد رفت.
پىنوشتها:
1) سوره آل عمران، آیه 19.
2) سنن ابى داود، ج 2، ص 312.
3) بحارالانوار، ج52، ص 366; الغیبةنعمانى، 172.
4) الغیبة نعمانى، ص 231، باب 13، ح 13; بحارالانوار، ج 52، ص 352.
5) یعنى «جدیدا» صفتبراى مفعول مطلق محذوف است; یعنى: یستانف الاسلام استینافا جدیدا.
6) تهذیب ج 6، ص 154، باب 70، ح 1; بحارالانوار ج 52، ص 381; اثبات الهداة ج 6، ص 377.
7) بحارالانوار، ج 52، ص 339 از ارشاد مفید ج 2، ص 386، با کمى اختلاف.
8) کافى ج 8، ص 396، بحار ج 52، ص 378.
9) کافى ج 1، ص 25; بحار ج 52، ص 328 و با کمى اختلاف کمال الدین ج 2، ص 685.
10) کمال الدین: 379; بحارالانوار، ج 51، ص 146.
11) ارشاد مفید، ص 705، باب 40، فصل 5، ح 7.
12) سوره توبه، آیه 33.
13) بحارالانوار، ج 53، ص 46; تاویلالآیات، ص 663.
14) بحارالانوار، ج 36، ص 342 و 344 و 325 از کفایة الاثر، ص 62.
15) بحارالانوار، ج51، ص60; ج52، ص375، 376.
16) من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 75.
17) تفسیر عیاشى، ج 2، ص 87; بحارالانوار، ج 73، ص 143.
18) سوره توبه، آیه 34.
19) کافى ج 3، ص 503.
20) بحار ج 52، ص 345; ج 53، ص 46.
نوشته شده توسط : صادق
نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ